html> ♥♥♥♥ببين چه خبره ๑۩۞۩๑ بيا تو ♥♥♥♥
ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ ஐ εϊз Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ(♥‿♥) ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ ஐ εϊз Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ

+ [ تاریخ ] دو شنبه 1 مهر 1392 [ ساعت ] 22:37[ نویسنده] آوا |

pictures-fun-radsms57

+ [ تاریخ ] دو شنبه 1 مهر 1392 [ ساعت ] 22:27[ نویسنده] آوا |

 

کی جوراب سوراخ هم مد  میشه راحت شیم ای خدا  خنده

 

مدل مانتو لنگ

 

+ [ تاریخ ] دو شنبه 1 مهر 1392 [ ساعت ] 15:57[ نویسنده] آوا |

مجموعه جدیدترین عکس های تیلور سوئیفت Taylor Swift 2013


ادامه مطلب
+ [ تاریخ ] پنج شنبه 28 شهريور 1392 [ ساعت ] 16:39[ نویسنده] آوا |

جدیدترین عکس های آوریل لاوین Avril Lavigne 2013


ادامه مطلب
+ [ تاریخ ] پنج شنبه 28 شهريور 1392 [ ساعت ] 16:31[ نویسنده] آوا |

عکس های جدید سلنا گومز Selena Gomez 2013


ادامه مطلب
+ [ تاریخ ] پنج شنبه 28 شهريور 1392 [ ساعت ] 16:27[ نویسنده] آوا |

 

            اووووووووووووووووف چ بچه اي خدا نصيب هيچ كس نكنه نچ نچ نچ نچ

+ [ تاریخ ] چهار شنبه 27 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:36[ نویسنده] آوا |

 

+ [ تاریخ ] چهار شنبه 27 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:32[ نویسنده] آوا |

عشق + دلواپسی = مادر 
عشق + ترس = پدر 
عشق + یاری = خواهر
عشق + دعوا = برادر 

عشق + زندگی = همسر 

عشق + دلواپسی + ترس + یاری + دعوا + زندگی = دوست

 

+ [ تاریخ ] چهار شنبه 27 شهريور 1392 [ ساعت ] 1:29[ نویسنده] آوا |

سلام دوستاي گلم خوبيد تو اين قسمت براتون از بهشت و جهنم گذاشتم درسته حسشو ندارين حوصله اين حرفا اين چيزا رو ندارين ولي زياد وقتتون رو نميگيره نگاه كنيد . درعوض بعد از اين مطالب چيزاي بهتر تري هم هست راستي نظرتون رو راجع به اين پست و پست هاي ديگه بهم بدين چ خوب چ بد . مرسي

+ [ تاریخ ] یک شنبه 24 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:45[ نویسنده] آوا |

http://uploadax.com/images/28444381054008985522.jpg

 

 

بهترین جمله:

 

بین بهشت و جهنم فاصله ای نیست، ولی این کجا و آن کجا؟

 

از مدیر وبلاگ شکوفه های انتظار (خانم ریحانه)

 

با تشکر از همه ی دوستان عزیزی که نظرات زیبا و ارزشمند خودشان را بیان کردند، ملاک انتخاب زیبایی و گیرایی در کوتاهترین جمله بود.

(بهشت و جهنم یعنی گناه نکردن و گناه کردن)

+ [ تاریخ ] یک شنبه 24 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:44[ نویسنده] آوا |

 

عکس های بهشت و جهنم

 

قطعا بهشت و جهنم خارج از درک انسان است

این تصاویر فقط نشان دهنده ی حالت ذهنی این مکان هاست

 

http://upload7.ir/images/43594502708978350222.jpg  بقيه ي عكس هارو در ادامه ببينيد نبيد پشيمون ميشيد ها نگاه كن ضرر نميكني زياد وقتت رو نميگيره .


ادامه مطلب
+ [ تاریخ ] یک شنبه 24 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:41[ نویسنده] آوا |

http://www.uploadax.com/images/79356349079371071555.jpg

این سه تا دختر علاوه بر بی حجاب بودن خودشون نگاه شهوانی این مرد رو هم به خودشون جلب کردند

فکر میکنید عذاب این ها در آخرت چگونه است؟

+ [ تاریخ ] یک شنبه 24 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:36[ نویسنده] آوا |

../upload/69/0.671350001340620040_taknaz_ir.jpg

+ [ تاریخ ] پنج شنبه 21 شهريور 1392 [ ساعت ] 12:9[ نویسنده] آوا |

+ [ تاریخ ] دو شنبه 18 شهريور 1392 [ ساعت ] 18:59[ نویسنده] آوا |

بوس لب:عاشق بودن

بوس
گردن
:نیاز داشتن

بوس صورت
:دوست داشتن

بوس
بازو
:شوخی کردن

بوس
پیشانی
:آرامش دادن

تو کدومشو به من میدی !!!؟؟؟
+ [ تاریخ ] دو شنبه 18 شهريور 1392 [ ساعت ] 18:57[ نویسنده] آوا |

گـــــاهـــــی وقـــــتــــا مــــجـــــبـــــوری احـــــمــــق باشـــی !

                              روی کاغذ مـــــــیــــــــــنــــــــویــــــســـــــــــم

                                                  دســـــتــــــهـــــــای تـــــــــــــــــو . . .

                                                         و روی آن دســــت مــــــــــیــــــــــــــکـــــــشـــــــــــم . . . ! ! !

 

+ [ تاریخ ] دو شنبه 18 شهريور 1392 [ ساعت ] 18:56[ نویسنده] آوا |

حتي باخيالت حتي باخيالت لبخندهست،شادي هست،بوسه هست وآغوشي أست که من درآرامش آن هرشب به خواب ميروم باخيالت عشق هست براي حس خوشبختي حتي خيالت کافيست

 


 
 
 

 

 
+ [ تاریخ ] دو شنبه 18 شهريور 1392 [ ساعت ] 18:53[ نویسنده] آوا |

بچه ها بريد ادامه كد اهنگ پيشواز گذاشتم براتون    

 


ادامه مطلب
+ [ تاریخ ] سه شنبه 5 شهريور 1392 [ ساعت ] 19:38[ نویسنده] آوا |

قلبم مال تو

پسر به دختر گفت اگه يه روزي به قلب احتياج داشته باشي اولين نفري هستم كه ميام تا قلبمو با تمام وجودم تقديمت كنم.دختر لبخندي زد و گفت ممنونم
تا اينكه يك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نياز فوري به قلب داشت..از پسر خبري نبود..دختر با خودش ميگفت :ميدوني كه من هيچوقت نميذاشتم تو قلبتو به من بدي و به خاطر من خودتو فدا كني..ولي اين بود اون حرفات..حتي براي ديدنم هم نيومدي...شايد من ديگه هيچوقت زنده نباشم.. آرام گريست و ديگر چيزي نفهميد...

چشمانش را باز كرد..دكتر بالاي سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقي افتاده؟دكتر گفت نگران نباشيد پيوند قلبتون با موفقيت انجام شده.شما بايد استراحت كنيد..درضمن اين نامه براي شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثري از اسم روي پاكت ديده نميشد. بازش كرد و درون آن چنين نوشته شده بود:



سلام عزيزم.الان كه اين نامه رو ميخوني من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون ميدونستم اگه بيام هرگز نميذاري كه قلبمو بهت بدم..پس نيومدم تا بتونم اين كارو انجام بدم..اميدوارم عملت موفقيت آميز باشه.(عاشقتم تا بينهايت)

دختر نميتوانست باور كند..اون اين كارو كرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره هاي اشك روي صورتش جاري شد..و به خودش گفت چرا هيچوقت حرفاشو باور نكردم...

+ [ تاریخ ] سه شنبه 5 شهريور 1392 [ ساعت ] 19:36[ نویسنده] آوا |

عشق گمشده ....


اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, لباسهام رو عوض کردم و بعد بهش گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی.اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم....

من و اون مدت ها بود که با هم غریبه شده بودیم من فقط نسبت به اون احساس ترحم داشتم. بالاخره با احساس گناه فراوان موافقت نامه طلاق رو گرفتم, خونه, 30درصد شرکت و ماشین رو به اون دادم. اما اون یک نگاه به برگه ها کرد و بعد همه رو پاره کرد. زنی که بیش از 10 سال باهاش زندگی کرده بودم تبدیل به یک غریبه شده بود و من واقعا متاسف بودم و می دونستم که اون 10 سال از عمرش رو برای من تلف کرده و تمام انرژی و جوانی اش رو صرف من و زندگی با من کرده, اما دیگه خیلی دیر شده بود و من عاشق شده بودم.
بالاخره اون با صدای بلند شروع به گریه کرد, چیزی که انتظارش رو داشتم. به نظر من این گریه یک تخلیه هیجانی بود.بالاخره مسئله طلاق کم کم داشت براش جا می افتاد. فردای اون روز خیلی دیر به خونه اومدم و دیدم که یک نامه روی میز گذاشته! به اون توجهی نکردم و رفتم توی رختخواب و به خواب عمیقی فرو رفتم. وقتی بیدار شدم دیدم اون نامه هنوز هم همون جاست, وقتی اون رو خوندم دیدم شرایط طلاق رو نوشته. اون هیچ چیز از من نمی خواست به جز این که در این مدت یک ماه که از طلاق ما باقی مونده بهش توجه کنم.اون درخواست کرده بودکه در این مدت یک ماه تا جایی که ممکنه هر دومون به صورت عادی کنار هم زندگی کنیم, دلیلش هم ساده و قابل قبول بود: پسرمون در ماه آینده امتحان مهمی داشت و همسرم نمی خواست که جدایی ما پسرمون رو دچار مشکل بکنه! این مسئله برای من قابل قبول بود, اما اون یک درخواست دیگه هم داشت: از من خواسته بود که به یاد بیارم که روز عروسی مون من اون رو روی دست هام گرفته بودم و به خانه اوردم و درخواست کرده بود که در یک ماه باقی مونده از زندگی مشترکمون هر روز صبح اون رو از اتاق خواب تا دم در به همون صورت روی دست هام بگیرم و راه ببرم. خیلی درخواست عجیبی بود, با خودم فکر کردم حتما داره دیونه می شه. اما برای این که اخرین درخواستش رو رد نکرده باشم موافقت کردم. وقتی این درخواست عجیب و غریب رو برای "دوی"تعریف کردم اون با صدای بلند خندید گفت: به هر باید با مسئله طلاق روبرو می شد, مهم نیست داره چه حقه ای به کار می بره. مدت ها بود که من و همسرم هیچ تماسی با هم نداشتیم تا روزی که طبق شرایط طلاق که همسرم تعیین کرده بود من اون رو بلند کردم و در میان دست هام گرفتم. هر دومون مثل آدم های دست و پاچلفتی رفتار می کردیم و معذب بودیم.
پسرمون پشت ما راه می رفت و دست می زد و می گفت: بابا مامان رو تو بغل گرفته راه می بره. جملات پسرم دردی رو در وجودم زنده می کرد, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و از اون جا تا در ورودی حدود 10متر مسافت رو طی کردیم. اون چشم هاشو بست و به آرومی گفت: راجع به طلاق تا روز آخر به پسرمون هیچی نگو! نمی دونم یک دفعه چرا این قدر دلم گرفت و احساس غم کردم. بالاخره دم در اون رو زمین گذاشتم, رفت و سوار اتوبوس شد و به طرف محل کارش رفت, من هم تنها سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. روز دوم هر دومون کمی راحت تر شده بودیم, می تونستم بوی عطرشو استشمام کنم. عطری که مدتها بود از یادم رفته بود. با خودم فکر کردم من مدتهاست که به همسرم به حد کافی توجه نکرده بودم. انگار سالهاست که ندیدمش, من از اون مراقبت نکرده بودم. متوجه شدم که اثار گذر زمان بر چهره اش نشسته, چندتا چروک کوچک گوشه چشماش نشسته بود,لابه لای موهاش چند تا تار خاکستری ظاهر شده بود! برای لحظه ای با خودم فکر کردم: خدایا من با او چه کار کردم؟! روز چهارم وقتی اون رو روی دست هام گرفتم حس نزدیکی و صمیمیت رو دوباره احساس کردم. این زن, زنی بود که 10 سال از عمر و زندگی اش رو با من سهیم شده بود. روز پنجم و ششم احساس کردم, صیمیت داره بیشتر وبیشتر می شه, انگار دوباره این حس زنده شده و دوباره داره شاخ و برگ می گیره. من راجع به این موضوع به "دوی" هیچی نگفتم. هر روز که می گذشت برام آسون تر و راحت تر می شد که همسرم رو روی دست هام حمل کنم و راه ببرم, با خودم گفتم حتما عضله هام قوی تر شده. همسرم هر روز با دقت لباسش رو انتخاب می کرد. یک روز در حالی که چند دست لباس رو در دست گرفته بود احساس کرد که هیچ کدوم مناسب و اندازه نیستند.با صدای آروم گفت: لباسهام همگی گشاد شدند. و من ناگهان متوجه شدم که اون توی این مدت چه قدر لاغر و نحیف شده و به همین خاطر بود که من اون رو راحت حمل می کردم, انگار وجودش داشت ذره ذره آب می شد. گویی ضربه ای به من وارد شد, ضربه ای که تا عمق وجودم رو لرزوند. توی این مدت کوتاه اون چقدر درد و رنج رو تحمل کرده بود, انگار جسم و قلبش ذره ذره آب می شد. ناخوداگاه بلند شدم و سرش رو نوازش کردم. پسرم این منظره که پدرش , مادرش رو در اغوش بگیره و راه ببره تبدیل به یک جزء شیرین زندگی اش شده بود. همسرم به پسرم اشاره کرد که بیاد جلو و به نرمی و با تمام احساس اون رو در آغوش فشرد.من روم رو برگردوندم, ترسیدم نکنه که در روزهای آخر تصمیم رو عوض کنم. بعد اون رو در آغوش گرفتم و حرکت کردم.
 همون مسیر هر روز, از اتاق خواب تا اتاق نشیمن و در ورودی.دستهای اون دور گردن من حلقه شده بود و من به نرمی اون رو حمل می کردم, درست مثل اولین روز ازدواج مون. روز آخر وقتی اون رو در اغوش گرفتم به سختی می تونستم قدم های آخر رو بردارم. انگار ته دلم یک چیزی می گفت: ای کاش این مسیر هیچ وقت تموم نمی شد. پسرمون رفته بود مدرسه, من در حالی که همسرم در اغوشم بود با خودم گفتم: من در تمام این سالها هیچ وقت به فقدان صمیمیت و نزدیکی در زندگی مون توجه نکرده بودم. اون روز به سرعت به طرف محل کارم رانندگی کردم, وقتی رسیدم بدون این که در ماشین رو قفل کنم ماشین رو رها کردم, نمی خواستم حتی یک لحظه در تصمیمی که گرفتم, تردید کنم. "دوی" در رو باز کرد, و من بهش گفتم که متاسفم, من نمی خوام از همسرم جدا بشم! اون حیرت زده به من نگاه می کرد, به پیشانیم دست زد و گفت: ببینم فکر نمی کنی تب داشته باشی؟ من دستشو کنار زدم و گفتم: نه! متاسفم, من جدایی رو نمی خوام, این منم که نمی خوام از همسرم جدا بشم. به هیچ وجه نمی خوام اون رو از دست بدم. زندگی مشترک من خسته کننده شده بود, چون نه من و نه اون تا یک ماه گذشته هیچ کدوم ارزش جزییات و نکات ظریف رو در زندگی مشترکمون نمی دونستیم. زندگی مشترکمون خسته کننده شده بود نه به خاطر این که عاشق هم نبودیم بلکه به این خاطر که اون رو از یاد برده بودیم. من حالا متوجه شدم که از همون روز اول ازدواج مون که همسرم رو در آغوش گرفتم و پا به خانه گذاشتم موظفم که تا لحظه مرگ همون طور اون رو در آغوش حمایت خودم داشته باشم. "دوی" انگار تازه از خواب بیدار شده باشه در حالی که فریاد می زد در رو محکم کوبید و رفت. من از پله ها پایین اومدم سوار ماشین شدم و به گل فروشی رفتم. یک سبد گل زیبا و معطر برای همسرم سفارش دادم. دختر گل فروش پرسید: چه متنی روی سبد گل تون می نویسید؟ و من در حالی که لبخند می زدم نوشتم: از امروز صبح, تو رو در آغوش مهرم می گیرم و حمل می کنم, تو روبا پاهای عشق راه می برم, تا زمانی که مرگ, ما دو نفر رو از هم جدا کنه.....

نظر یادت نره

+ [ تاریخ ] سه شنبه 5 شهريور 1392 [ ساعت ] 19:29[ نویسنده] آوا |

 بريدادامه مطلب و عكس هاي متحرك هاليوودي هارو ببينيد97


ادامه مطلب
+ [ تاریخ ] دو شنبه 4 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:55[ نویسنده] آوا |

با دقت به عکس توجه کنید ! چی میبینید !؟
۲ تا داداش با غیرت … ! ۲ تا مرد ! ببین چه جوری مواظب خواهرشونن کسی چپ بهش نیگا نکنه

 

 

 

به سلامتی همه مامان بزرگا !


سرویس مهد کودک خورجینی !





جدیدترین متد تقلب …. ! هنر نزد ایرانیان است و بس !

 

کاملا بدون شرح !


 

یک آدم سادیسمی !


 


تا حالا از جلو به ماشینا نیگا کردین !؟
این شکلی اند !


 




ابتکار ایرانی ها در مواجهه با غول چراغ جادو !

 


آقا لطفا خوب ماساژ بده ! از روغن زیاد استفاده نکن فقط پوستم حساسه !


 



جمعه هفته قبل رفتم اسکی ! گفتم یه حالی به برفا بدم !




مشکلی هست !؟

 

یک آدم بیکار ، بی عار و دیوانه !




ماشینو که بدی دست این دخترکا همین میشه دیگه !


+ [ تاریخ ] دو شنبه 4 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:49[ نویسنده] آوا |

خوشگل ترین دختر بچه دنیا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Netعکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Netعکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

 

عکسهای خوشگلترین دختر بچه آمریکا www.Sargarmia.Net

خوشگل ترین دختر بچه دنیا www.Sargarmia.Net

ایدن وود دختری است که تنها تا سن ۶ سالگی توانسته
بیش از ۳۰۰ عنوان زیبایی را در مسابقات مختلف زیبایی کسب کند.وی چندی پیش خداحافظی
و کناره گیری خود را از تمامی‌مسابقات زیبایی اعلام کرد.

 

 

 

خوشگل ترین دختر بچه دنیا www.Sargarmia.Netدختر بچه های ناز و زیبا (34 عکس)

+ [ تاریخ ] یک شنبه 3 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:28[ نویسنده] آوا |


دوشنبه تمیز در یونان


این فستیوال که به طور عجیبی دوشنبه تمیز نامیده می شود در واقع یک جشن بزرگ با آرد است که در آن شرکت کنندگان بیش از 1300 کیلو ارد را به سمت یکدیگر پرتاب می کنند. از چند روز قبل از این روز خاص مردم خود را برای یک جنگ بزرگ آماده می کنند و حتی تله هایی را نیز در معابر عمومی کار می گذارند.

 

عکس های دیدنی از کثیف ترین فستوال های دنیا!!


 
چین چیلا در استرالیا


این فستیوال به عنوان یکی از بزرگترین جشنواره های غذایی شناخته می شود که در آن مردم نه تنها به سمت یک دیگر هندوانه پرتاب می کنند بلکه کارهای خاص دیگری نیز انجام می دهند، برای مثال در این جشن عده ای به اسکی روی هندوانه مشغول می شوند. این فستیوال هر ساله در اواخر ماه فوریه برگزار می شود.
 

عکس های دیدنی از کثیف ترین فستوال های دنیا!!



بزرگ داشت میمون ها در تایلند

یکی از عجیب ترین و همچنین کثیف ترین فستیوال های دنیا در تایلند برگزار می شود. در این جشنواره مردم میوه های مختلف و همچنین نوشیدنی های زیادی را برای میمون ها آماده می کنند و آن ها نیز با این میوه ها بازی می کنند و تنها باعث به وجود آمدن یک محیط بسیار کثیف می شوند.
 

عکس های دیدنی از کثیف ترین فستوال های دنیا!!



جنگ پرتقال در ایتالیا

یکی دیگر از جشن های بزرگ غذایی و همچنین کثیف در یکی از شهرهای شمالی ایتالیا برگزار می شود. در این جشن مردم با پرتقال ها به یکدیگر حمله می کنند در این فستیوال مردم به دو گروه تقسیم می شوند و با پرتقال با یکدیگر به مبارزه می پردازند. این مسابقه به عنوان بزرگترین جنگ خوراکی در ایتالیا شناخته می شود. در انتهای آن تنها هزاران تن پرتقال از بین رفته سطح شهر را می پوشاند. این جشن را یکی از کثیف ترین فستیوال ها در اروپا می دانند.
 

عکس های دیدنی از کثیف ترین فستوال های دنیا!!

 
جشنواره رنگ ها در هند

این جشن یکی از گسترده ترین جشنواره های دنیا است و همچنین میزان زیادی نیز کثیفی به همراه دارد.به گزارش پارس ناز در مدتی که این جشن برپا است مردم در سرتاسر هند بر روی یکدیگر رنگ می پاشند و کمتر کسی را می توانید پیدا کنید که تمیز مانده باشد. البته این رنگ ها به صورت پودری هستند و به راحتی پاک می شوند.
 

عکس های دیدنی از کثیف ترین فستوال های دنیا!!


قل دادن پنیر در انگلستان

با این فستیوال که هر ساله در انگلستان برگزار می شود حتما آشناییت دارید چرا که نه تنها یکی از عجیب ترین فستیوال های دنیا است بلکه بسیار کثیف و خطرناک نیز هست. در این جشن از بالای یک تپه تقریبا گلی یک تکه پنیر را به پایین هل می دهند و شرکت کنندگان برای به دست آوردن آن باید به پایین حرکت کنند. در این میان عده بسیار زیادی در گل و لای ها می مانند و یا اینکه در آخر مسابقه یک دست یا پای شکسته دارند.
 

عکس های دیدنی از کثیف ترین فستوال های دنیا!!


 
فستیوال باتلاق در کره جنوبی

هیچ چیز از باتلاق کثیف تر نیست و حال فرض کنید که یک جشنواره برای شنا در باتلاق وجود داشته باشد. در کره جنوبی هر ساله دو میلیون نفر برای شرکت در جشنواره باتلاق وارد این کشور می شوند. در این فستیوال مردم در باتلاق های مختلف و در گل و لای شنا می کنند و در یکی از کثیف ترین جشن های دنیا شرکت می کنند.
 

عکس های دیدنی از کثیف ترین فستوال های دنیا!!

 
جنگ گوجه فرنگی در اسپانیا

شاید بتوان این جشنواره را یکی از معروف ترین فستیوال های دنیا نامید چرا که افراد زیادی در آن شرکت می کنند و همچنین یکی از کثیف ترین فستیوال های دنیا به شمار می رود. به گزارش ایران ناز این جشن که به خاطر برداشت اول گوجه فرنگی در کشور برگزار می شود و در این جشنواره مردم با گوجه فرنگی به یکدیگر حمله می کنند و در این میان تمام شهر والنسیا قرمز می شود. جمع کردن پسماندهای این جشنواره یکی از سخت ترین کارهایی است که شهرداری باید انجام دهد.
 

عکس های دیدنی از کثیف ترین فستوال های دنیا!!

 
جنگ بالشی در دنیا

این فستیوال یکی از بزرگترین جشنواره های است که در دنیا برگزار می شود در آن مردم در خیابان ها شروع به دعوا با بالش با یکدیگر می کنند. در این همایش مفرح جمعیت علاقمند در نقاط تعیین شده گرد هم می‌آیند و با بالش‌هایی که معمولا با پر قو پر شده است به کتک زدن یکدیگر می‌پردازند! برای شرکت در این همایش‌ها محدودیت سنی وجود ندارد و کودکان و بزرگسالان همگی می‌توانند در این مبارزه شرکت کنند. هرچند وسیله‌ای که برای مبارزه استفاده می‌شود خطرناک نیست اما در اطراف محل برگزاری اکیپ‌های اورژانس و پزشکی هم به فعالیت می‌پردازند. این فستیوال در بسیاری از کشورها به مانند هلند، انگلستان، استرالیا و ... برگزار می شود.
 

عکس های دیدنی از کثیف ترین فستوال های دنیا!!

 
فوتبال لجنی در انگلستان

هرساله در انگلستان و فنلاند فستیوال های بسیار زیادی برگزار می شود که برخی از ان ها واقعا با کثیف کاری های زیادی همراه است. یکی از این فستیوال ها مسابقات فوتبال در لجن است که هر ساله در این کشورها برگزار می شود این مسابقه به مدت سه روز برگزار می شود و نکته جالب اینجاست که بازیکن ها باید در این شرایط 50 دقیقه نیز به بازی بپردازند. تیم های مختلفی از سراسر دنیا در این مسابقات شرکت می کنند.
 

  عکس های دیدنی از کثیف ترین فستوال های دنیا!!


برچسب‌ها:
فستيوال"در كل جهان "زيبا",
+ [ تاریخ ] یک شنبه 3 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:13[ نویسنده] آوا |


برچسب‌ها:
كافي شاپ "يخ" كافي شاپ يخي" نيويورك " خخخخخخخخ" با حاله " سرده " ولي حال ميده,
+ [ تاریخ ] یک شنبه 3 شهريور 1392 [ ساعت ] 15:1[ نویسنده] آوا |

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)

کلاه های عجیب و غریب (2)


برچسب‌ها:
برچسب ها: کلاه پشمی , کلاه ایمنی , کلاه بافتنی , کلاه عجیب , فستیوال کلاه , جشن , طراحی کلاه , کلاه مردانه , کلاه زنانه ,, ابتکار کلاه , کلاه هنری ,از♥♥♥♥ببين چه خبره ๑۩۞۩๑ بيا تو ♥♥♥♥ ؤخخخخخخخخخخخخخ ,
+ [ تاریخ ] یک شنبه 3 شهريور 1392 [ ساعت ] 14:57[ نویسنده] آوا |

+ [ تاریخ ] یک شنبه 3 شهريور 1392 [ ساعت ] 14:34[ نویسنده] آوا |

+ [ تاریخ ] یک شنبه 3 شهريور 1392 [ ساعت ] 14:15[ نویسنده] آوا |

ددوستاي گلم براتون دخترونه گذاشتم  دخترونه دخترونه

+ [ تاریخ ] سه شنبه 29 مرداد 1392 [ ساعت ] 16:58[ نویسنده] آوا |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد